من سیاه و سفید هستم. من هرگز در زندگی خودم خاکستری نخواهم شد: میراث مارادونا فوتبال است

ساده ترین آثار برای نوشتن ، یادبودها هستند ، به ویژه در ورزش. کتاب وقایع هرگز شکست نمی خورد: با یک حکایت شروع کنید ، این داستان به ظاهر بی خطر اما بسیار مهم را با زمینه بیشتر شخصیت اصلی بهم متصل کنید ، شامل چند نکته برجسته ، سپس چند چراغ کم نور برای ایجاد تعادل و چشم انداز و صرفه جویی در مهمات با پیشرفت تمام کردن

بنابراین ، با در نظر داشتن این طرح ، آیا ما تعمیم زندگی ، زمان و میراث دیگو مارادونا را آغاز خواهیم کرد؟ یا اینکه فقط یک بار گهواره را از پنجره به بیرون پرت می کنیم؟

از این گذشته ، کسی را که نسل شما را تعریف کرده است – بیش از 24 سال بسیار کارآمد ، همانطور که ساچین تندولکار هند پس از آزادسازی را تعریف کرده است – چگونه می توانید تعریف کنید؟ و نه یک الگوی کامل و بی عیب و نقص ، در تلاش برای کمال ، مانند راجر فدرر. اما بسیار داغ ، بسیار انسانی ، در چهره شما و با استفاده از هر اونس همه صفات برخی از افراد ناقص برای ایجاد سحر و جادو که هر دو شرور و متخصص را در خود فرو برده است؟

تمام مشاهدات ورزش بحث و نظر است. و سپس چند نفر می آیند که اختلاف بر سر آنها پایان می یابد. ساچین یا لارا؟ فدرر یا نادال؟ مسی یا رونالدو؟ حتی علی یا سرکارگر / فریزر؟ همیشه بحث هایی وجود داشته است که ورزش های بعدی را با شدت و شدت بالا برده است.

اما کدام یک از همسن و سالان او را با مارادونا مقایسه می کنیم؟

میشل پلاتینی؟ کسی آنقدر از او خوشحال شد که یک بار گفت: “کاری که زیدان می تواند با شمشیر انجام دهد ، مارادونا می تواند با یک پرتقال انجام دهد.”

رود گولیت؟ چه کسی این حکم را صادر کرد: “بهترین بازیکن تمام دوران ، بهترین بازیکن پله … برخی از کارهایی که انجام داد باورنکردنی بود. او می توانست بدون نگاه کردن توپ را کنترل کند.”

یورگن کلینزمن؟ چه کسی معتقد بود که مارادونا دنیوی است: “بارها می دانستم که او فقط از دنیای دیگری است … من همیشه مارادونا را به عنوان هنرمندی توصیف می کردم که مردم دیگر او را ندیده اند.”

البته ، ما می توانیم تاریخ فوتبال را ردیابی کنیم و تنها مقایسه قابل توجه – با پله را انجام دهیم. یک طرف می تواند در مورد به ثمر رساندن 1000 گل صحبت کند ، و طرف دیگر – در مورد یک پیروزی در جام جهانی 1986. اما از آنجایی که ما به هر حال همه قوانین نوشتاری را نقض می کنیم ، چگونه می توان با روحیه مارادونا پیش بینی پذیری را کنار گذاشت؟

کسانی که اولین بار بازی مارادونا را در سال 1986 تماشا کردند – بسیاری از ما در سراسر جهان بودیم ، تنها اما با هم – این کار را انجام دادند زیرا در آن زمان کار کمی انجام می شد. در زمانی که خماری “Asiyada” در سال 1982 تلویزیون های کافی را به خانه های طبقه متوسط ​​آورد ، جام جهانی به خانه های ما در هند آورده شد که توسط Daardarshan با یک توافق موفقیت آمیز دو جانبه اختراع شد. نقاط قابل توجهی از جهان ، حتی فراموش شده ترین گوشه ها ، به دنبال مدل مشابهی رفته اند که هنوز هم اولین نسل از ورزش های زنده است.

تعطیلات تابستانی بود. من هشت ساله بودم ، پدرم سی ساله بود ، پدربزرگم – شصت سال. هر چقدر با تاریخ فوتبال آشنا بودیم همه چیز از ابتدا شروع شد. در طول این ماه ، شما مجبور نبودید که یک طرفدار این ورزش باشید ، بلکه فقط یک طرفدار مارادونا هستید تا لذت فوتبال را تجربه کنید. جادوگری با موهای پشمالو با پاهای طلایی و دست خدا به جلوه ای فیزیکی از بازی زیبا و جام جهانی تبدیل شد. او به جای درخشش در بزرگترین صحنه ، به صحنه اهمیت و درخشش بخشید.

از طریق آن ، ورزش به جشن تلاش انسان و عاری از هرگونه وابستگی تبدیل شده است. لحظه ای که پیراهن تیم ، وفاداری باشگاهی ، غرور ملی نبود – دیگر چه چیزی به آرژانتین یا آلمان اهمیت می دهیم؟ – فقط یک مرد با یک توپ در پاها و یک هدف در چشمانش. پس از بازی در انگلستان ، کودکان در محله من راه می روند و ریتم می خوانند: “Maradona ne dono mara (مارادونا هر دو گل را به ثمر رساند).”

آسان است مارادونا را در کاری که در سال 1986 انجام داد ، در آیین ناپولی در لیگ ایتالیا ، در مشکلات (مواد مخدر ، چاقی ، مافیا) که شخصیت بسیار عاطفی ، پرشور و طبیعتاً عصیانگر وی او را در حین بازی و بعد از آن تحت فشار قرار داد ، وارد کرد. سال ها.

اما میراث او فراتر از همه اینهاست. او بزرگترین عامل مسئول جهانی شدن واقعی فوتبال است – به عنوان یک ورزش ، به عنوان یک اشتیاق ، به عنوان یک نوع سرگرمی. بدون او اتفاق نمی افتاد؟ بله ، سرانجام ، با رشد تلویزیون ؛ نه خیلی سریع و نه با معیار چندان بالایی که ورزش زنده می تواند ارائه دهد.

او مسئول تعریف مجدد جلال است؛ شکوه گذشته نگر نیست ، بلکه شکوه فعلی است. در همه جای دنیا ، مردم می دانستند شخصی به نام مارادونا وجود دارد – وضعیتی که او در آن دهه فقط با مایکل جکسون مشترک بود.

مارادونا همچنین مسئول رهایی فوتبال از چرخه بی پایان یافتن جانشین است. بسکتبال به دنبال مایکل جوردن بعدی بود (و بزودی به دنبال لبران جیمز بعدی خواهد بود) ، تنیس – پیت سامپرا بعدی (و اکنون به دنبال فدرر / نادال / جوکوویچ بعدی خواهد بود) ، فرمول 1 – مایکل شوماخر (و اکنون به دنبال لوئیس همیلتون بعدی خواهد بود). اما فوتبال ، مانند بوکس بعد از محمد علی ، مدتهاست که جستجوی مارادونا بعدی را کنار گذاشته است. او پذیرفت که دیگری وجود نخواهد داشت.

اگر فکر می کنید این نسبت به مسی ناعادلانه است ، این چیزی است که خود شخص گفته است: “حتی اگر من یک میلیون سال بازی می کردم ، هرگز به مارادونا نزدیک نمی شدم. نه اینکه هنوز دوست داشته باشم. این بزرگترین چیزی است که تاکنون وجود داشته است. “